خوب.که چی؟ حالا میخوای درس بخونی که چی بشه؟ دختر همین که بتونه اسمشو بنویسه کافیه باید بزنی تو سرش تا بشینه خونه تا یه ذلیل مرده ای پیداشه دستشو بگیره ببرتش خونه بخت...اینا حرفایی بود که برادر بیرحم و تعصبی که ادعای مردونگی میکرد بارها و بارها تو گوشم فریاد میزد.........بالاخره اونقدر گفت و گفت تا کار خودشو کرد.....اما چشمتون روز بد نبینه..انگار تو سرنوشت من فقط همون روزای مدرسه خوب رقم خورده بود چون از اون به بعد دیگه رنگ خوشیو ندیدم.....یادمه بدون هیچ دلیلی منو به باد کتک میگرفت وبه هر بهونه ای دختر بودنه منو به روم می اورد و تحقیر کردن من براش تفریح شده بود/.فکرشو بکنید تو حیاطی باصفا با درختای میوه ودیوارای بلند حق اینو که روسریمو از سرم بردارم نداشتم یه دختر بچه ی دوازده سیزده ساله برا اینکه صورت زیبایی داره باید زندانی باشه و با هیچ کسی حتی بچه های هم سن همسایه هم حق امدوشد نداره.....وقتی اسم داداش ناصر میومد تمام اعضای تنم میلرزیدحالا اگه یهو خودش موقع دزدکی حرف زدن با دختر همسایه سر میرسید دیگه هیچ قبض روح میشدم. حالا که سالها ازاون روزا میگذره برام هنوز جای سواله چرا پدر و مادرم به اون اجازه این همه ظلم و ستم را در حق آخرین فرزندشون میدادن . وقتی یادم میاد که بخاطر چه چیز های پیش پا افتاده و نا چیزی تو سری های محکم را تحمل می کردم از اون و هرچه آدم تعصبی و کورکورانه خطی را دنبال کردن متنفر میشم ...
بقیه در ادامه مطلب ...